به نام خدا
ای عشق چرا کردی خیانت باز بر من
من ان خرگوش دشت چشم جادوی تو بودم
چرا بهر شکارم فرستادی باز(پرنده). بر من
ای عشق
مثل یک رود در سراشیبی بازی ات با دل ها
بردی این خاک ها ی تمنا را
در سر ان جا که دیدی در یا را
دلتای این خیانت را به جا گذاشتی
دهقان سیاستت اوردی
و گیه عشق ابدی کاشتی
خو دبه دریای خود رسیدی
خاک های همراهت در دیروز را ندیدی
ای عشق دلم اواره بود
تو تار عنکبوت خود را به دیوارش بستی
شقایق را به کنجش راه مدادی
اسیرش کردی با تار پستی
ای عشق
در ریاضی چشمان تو اعداد و هندسه و حساب
همه جمع و تفریقشان می شد از خیانت
من نه علمی و نه جز شعر خوانده بودم کتاب
ای عشق
خوب یادت هست ان شب بارانی در هفته ی پرواز را
من ابر بودم تو پرنده
تو به هر سو بهر این باران حهنده
از تو خواستم با بمان من نمی بارم دگر
می شود در شب ها رو ی تو پوشاندن کارم دگر
پس از باران تو رفتی پی رنگین کمان خود
مرا تنها گذاشتی
نه تو را داشتم نه ان یا ران خود(همه ی ابر ها باریده بودند پس نه ابر داشت نه اون پرنده را)